کابوس مه

به قول نادر ابراهیمی: و از کابوس مه به باران رویا نمیشود رسید چه رسد به بلور شفاف واقعیت

۲۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

بشمارم تموم شد.

آرزوی آخرم برای تو که روزی اینطوری من و غرق در آرامش و امنیت و شادی میکنی.

 

پ ن: خب خداجونم اینا رو علی الحساب داشته باش . فعلا بسه . بین ما که شب آرزوها و این چیزا نبود. هروقت خواستمت بودی و هرچی خواستم دادی بماند که من کم بودم یا نبودم و بد شدم . 

پ ن: این ویدئو رو خییلی دوست میدارم و حس خیلی قشنگی بهم میده. 

۳۰ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۳۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ایستاده در مه

بشمار سه

آرزوی شماره سه:

 

«سلامٌ لأرضٍ خُلقت للسلام
و ما رأت یوماً سلاما.»

سلام بر زمینی که برای صلح آفریده شد
و هیچ روزی رویِ صلح ندید.

- محمود درویش

 

پ ن: آیا عمر ما به دیدن صلح زمینیان قد خواهد داد؟

۳۰ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۴۶ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱
ایستاده در مه

بشمار دو

آروزی شماره دو:

یه ماشین تحریر . که باهاش بنویسم. 

یه فولکس غورباقه ایی.

یه کتابخونه بزرگه بزرگ.

یه دوربین پلوراید. 

یه اتاق مخصوص خودم. 

یه کلبه جنگلی . 

 

پ ن: میدونم به جای یه آرزو شد سری آرزوهای دوم

۳۰ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۳۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
ایستاده در مه

بشمار یک

آروز شماره یک:

برم مشهد. 

روزی که برم مشهد یعنی کرونا تموم شده یا آخراشه. یعنی دانشگاه ها باز شدن . یعنی هوا خیلی خوبه . 

روزی که برم مشهد خانوادم خیلی خوشحال و سرحالن که من تونستم تنهاشون بزارم و دل تنگ من شدن. 

روزی که برم مشهد رفیقم باهام میاد که به قول خودش آمار جایی که میخام مدتی بمونم رو در بیاره و همراهم باشه حداقل هفته اول . 

روزی که برم مشهد دوستایی رو میبینم که با وجود ندیدنشون دل تنگشون هستم. 

 

پس خدا جونم در ضمن آرزوی مشهد همه اینا رو لحاظ کن لطفا. 

 

پ ن:دل تنگتم اما رضا جونم

پ ن: آرزوی دیگه هر چی دلمون بخواد میگیم

۳۰ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۳۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ایستاده در مه

پس اینجا را آرزو باران میکنیم

غروب سر نماز قصد داشتم به بهانه شب آرزوها بیشتر روی سجاده سبزم وقت بگذرانم اما درست لحظه ایی که سر بر سجده نهادم دهانم دوخته شد و هیچ بر زبانم نیامد. گویی که در جلسه ایی رسمی قرار گرفته بودم با سران سه قوه خدا و دو فرشته سمت راست و چپ. و من به عنوان انسانی گناهکار و خطا کار (خاصتا در ایام اخیر) تقاضای رانت داشتم آن هم کله گنده اش . آخر نمیشود که هر چه خواستی کنی بعد بیایی بگویی فلان میخواهم و فلان. 

همانجا سر از سجده بلند کردم و بی درنگ چادر را کنده و اسباب نماز را جمع کردم و به خود قبولاندم که لیاقت آرزو در شب آرزو ها را ندارم. 

اما حالا در این وبلاگ انگار که از آن جلسه رسمی بیرون آمده ام و در راه روی منتهی به در پشتی رئیس جلسه خدا را تنها گیر آورده ام و در حین راه رفتن برای خروج ، یواشکی و خارج از تایم جلسه خواسته هایم را مطرح میکنم . او هم با صبر و حوصله و در کمال عجله به حرف های تند و سریع من گوش میدهد و سر تکان میدهد . 

۳۰ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۲۶ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱
ایستاده در مه

ترکیب های خوشمزه را از ما بخواهید

این روزا که دست به هر چیزی که ذره ایی شکر و شیرینی داره میزنم مامانم با تشر میپره بهم که نخور و ارجاعم میده به قوطی مویز که تو اتاقشه 

منم هروقت دلم شیرینی میخواد میرم سراغ یه کاسه ماست و نه تا دونه خرما . میدونید که خرما رو باید فرد خورد. 

خلاصه که ترکیب ماست و خرما مثل ارده و خرما بی نظیره. 

پ ن: حداقل میدونم با شیرینی طبیعی مشکلی نداره.

پ ن: هر چی تلاش میکنم میفهمم من آدم پست های کوتاه نیستم. هرچیم کنم نمیتونم مثل بعضیا کوتاه و گوگولی بنویسم. 

۳۰ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
ایستاده در مه

پیدا کن مرا...

میدونی فکر کنم قبولیم تو دانشگاه یکی از دلایلش اعمال رجبیه و شعبانیه پارسال بود. انقدری که مفاتیح کوچولوم ازم دور نمیشد. 

ولی امسال حتی نمیدونستم رجب کی شروع میشه. و نمیدونم مفاتیح کوچولوم کجاست. 

و منی که دلش برای رجب و شعبان پارسال عجییییب تنگ شده. 

۳۰ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۲۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ایستاده در مه

ولی من هنوز دوستتون دارم...

رابطم با دوستام اصلا خوب پیش نمیره. 

حس میکنم از اینکه من درگیر دانشگاه و آدمای جدید شدم و فرصت نمیکنم مثل قبل باهاشون باشم ناراحتن و میخان اینو به شکل های مختلف نشونم بدن. یکیشون با تعریف و تمجید زیاد از کارش و یکیشون هم با سرزنش و بی تفاوتی

صبح به یکیشون زنگ زدم سر کلاس بود و گفت عصر زنگ میزنم . با اینکه مطمئن نبودم عصر بیکارم یا وقت دارم گفتم منتظرم و همچنان منتظر موندم. 

اون یکی هم که پیام میده و یهو غیب میشه. 

واقعا نمیدونم چیکار کنم . از طرفی هم حس میکنم بعضی وقتا مزاحمشون میشم و انقدری که من نیاز دارم باهاشون حرف بزنم و وقت بگذرونم اونا نیاز ندارن چون روحیشون کاملا برعکس منه و همین باعث میشه بعضی وقتا ازشون دوری کنم ولی بازم مطمئن نیستم که درست فکر میکنم یا نه:/ 

اوووف خستم دیگه

۳۰ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ایستاده در مه

خسته نباشی خواهرم

تنبل ترین استاد زحمت کشید و بعد از دو هفته از شروع ترم جدید نمره ها رو وارد کرد و تا چند روز معدل ترم اول آماده میشه. 

نگاه کردم قشنگ از هر رنج نمره ایی دارم بین درسا. از یه دونه ۲۰ فلسفه گرفته تا ۱۱ هر درس یه نمره . 

ولی بازم نگاه کردم معدل از خیلی از بچه ها کمتر میشه . نزدیک ۷۰ یا ۸۰ درصد بچه ها نمره الف میشن احتمالا. با اینکه منم با همونا تقلب کردم هااا :/ 

ولی خب خوشبحالشون به من چه . تلاشمونو میکنیم تنبلیارو میزاریم کنار ترم بعد الف میشیم. 

فقط امیدوارم برای اون کاری که چند ماه دیگه میخوام انجام بدم الف نشدن یه دانشجوی ترمکی خسته از کنکور خیلی مهم نباشه :/

۲۸ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۵۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ایستاده در مه

عنوان ندارد...

انقدر ضعف و به اطرافم منتقل میکنم که همه تصورشون از من شده یه آدم ضعیف. حتی کسایی که بار اول من و میبینن. تمام آدم ها تو برخوردشون با من شبیه به حامیانی رفتار میکنن که باید از یه موجود ضعیف کوچولو موچولو حمایت کنن. و اگر اینکار و نکنن اون موجود از بین میره و اونا عذاب وجدان میگیرن. 

مدت هاست دارم فکر میکنم کدوم رفتار منه که باعث این تصور میشه ولی به هیچ نتیجه ایی نرسیدم. انگار کل مجموعه وجودی من سرشار از ضعفه . 

۲۷ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ایستاده در مه