کابوس مه

به قول نادر ابراهیمی: و از کابوس مه به باران رویا نمیشود رسید چه رسد به بلور شفاف واقعیت

۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

حضور دست‌های قدرت در روزهامان

Sep 14

در امروز، دست‌های قدرتمندی حس می‌شد. معجزه‌ها را می‌شد در روزمره دید و حیرت کرد. امروز از آن روزهایی بود که در‌انتهایش به این فکر میکنی که به پاس شکرانه‌اش باید چه کرد. از چه کسی قدردانی کرد. نیاز به توضیح جزئیات نیست؛ زیرا گمان نکنم به راحتی از خاطرم رود. فقط همین‌قدر می‌گویم که امروز کلید اتاق مشترک و دونفره خودمان را گرفتیم. من و فاطمه رسما شدیم هم اتاقی همدیگر برای ۴ ماه. 

۲۴ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ایستاده در مه

زود زود میام...

چند ساعتی بود حرف میزدیم. زنگ زده بود حالشو خوب کنم، که بغضش نترکه و اشکاش نریزه. کمک خواسته بود و داشتم موفق میشدم. میخندوندمش، خاطره میگفتم و شده لحظاتی فراموشش میکردم غمشو. اما ته همه تلاش هام برگشتیم به غصه هاش. از دوستی های ناموفقش گفت. از دوست فرعی بودن، از 100 قدم هایی که برای یک قدمی ها براشته بود، از جواب نه شنیدن ها و شکست هاش. تهش ترکید، صدای خش دارش و فین کردن هاشو میشنیدم و صدام در نمی اومد. هیچی نمیتونستم بگم. هیچی نداشتم بگم. از تصور چهره غمگین و اشکیش قلبم مچاله شد و چشمام پر. خداروشکر کردم که پیشش نیستم و نمیبینم شکستنشو. نمیتونم، نمیتونم ببینم اشک میریزه و نگاش کنم یا اشک میریزه و آرومش کنم. 

پ ن: میگه لطفا این دوستی رو جوری ادامه بدیم که اگه قرار نیست ادامه دار باشه از الان عمیق نشه. نتونستم بگم همین الانش هم عمیقه و از خودم مطمئن نیستم تا کی هستم...

۰۶ شهریور ۰۱ ، ۰۴:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ایستاده در مه