کابوس مه

به قول نادر ابراهیمی: و از کابوس مه به باران رویا نمیشود رسید چه رسد به بلور شفاف واقعیت

۲۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

من که نمیتونم جلو خودمو بگیرم :/

نوشته بودم که نظر تایید نمیکنم. 

و چراا با من اینکار و میکنین . این همه نظر گوگولی میدین خب من هوس میکنم همرو تایید کنم و جواب بدم. بلدم نیستم تو وب خودتون جوابشو بدم. یعنی نمیدونم شما چطوری اینکارو میکنین. یعنی همین که پاسخ نظر و ذخیره میکنید کافیه یا کار دیگه هم باید کرد؟

۲۶ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
ایستاده در مه

معجون شگفت انگیز من

اون یکی دو ماه آخر کنکور که فشار بیشتر شده بود دنبال یه ترکیبی بودم که بیشتر بیدار و سرحالم نگه داره. چای دیگه کارساز نبود . از هرچی قهوه است هم بدم میاد و کلا با چیزای تلخ حال نمیکنم. یه روز خیلی یهویی چشمم خورد به شیشه قهوه و یه قاشق قهوه ریختم رو لیوان چای بعدش یه قاشق دیگه اضافه کردم و آخرشم یه عالمه شکر که تلخیش و فراموشم کنه. یه ترکیب وحشتناکی شد که از حیرت چشمام تا آخرین حد ممکن باز شدن و هیچوقت اون قلپ اول و یادم نمیره و اون مزه بی نظیری که تا اعماق وجودم حس کردم. 

جدای از طعم ترکیب به شدت کارسازی بود و من مثل یه ربات بعدش بیدار میموندم و درس میخوندم. فقط مشکلش این بود که اعتیاد میاورد. روزای اول روزی یه ماگ کافی بود ولی بعد از سه چهار روز یهو وسط روز هوس میکردم و مثل معتادی که بهش جنس نرسیده خمار میشدم و میرفتم سراغ ماگ بعدی. تا اینکه رکورد هام به روزی سه یا چهار ماگ رسید. 

اون روزا مامانم حبر نداشت چی میخورم که اینطور شارژ میشم . و اگر خبر میداشت قطعا شیشه قهوه و چای و شکر و از من دور میکرد و بعدش سرم و قطع میکرد :/

بعد از دو هفته خودم فهمیدم چقدر میتونه خطرناک باشه برام و خیلی دردناک ترکش کردم. 

حالا امشب خیلی یهویی هوس اون ترکیب و کردم. اما قهوه یافت نشد. :( 

فقط بستنی و سس شکلات پیدا کردم و بیخیال حرفای اون دکتر که هیچی حالیش نبود کلی خوردم. 

میدونی اون خانم دکتری که واقعا هیچی حالیش نبود بهم گفته بود باید غذای سالم بخورم و زندگی سالمی داشته باشم.  در صورتی که من سالم ترین آدم این اطرافم از نظر رعایت بهداشت و مواد غذایی سالم و چند ساله خودجوش این کار و شروع کردم. 

اما حتی بعد از رعایت حرفای اون خانم دکتری که واقعا هیچی حالیش نبود هنوزم بعد از سه چهار ماه خوب نشدم دیگه بدتر و نمیدونم :/

امروز که به اندازه یه طبقه پله ها رو بالا رفتم تا یه ربع نفس نفس میزدم و نمیتونستم درست حرف بزنم و تپش قلبی که استرس هم مزید بر علتش شده بود. 

تا حالا با این قضایا مشکلی نداشتم ولی امروز واقعا دلم خواست عین همه اون آدمایی که مثل من پله ها رو بالا رفته بودن و مثل من استرس داشتن راحت و بدون تپش قلب حرف بزنم و ماسک لعنتی جلوی نفس کشیدنمو نگیره :/

۲۶ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
ایستاده در مه

سرگرمی

 سرگرمی این سه روز اخیر برنامه Duolingo شده که باهاش ترکی کار میکنم. 

و بازم میگم چقدر ترکی قشنگه. 

یکی از وبلاگای خیلی محبوبم چند وقت پیش میخوندم که با همسرش دنبال سرگرمی برای اوقات فراغت بودن و بعد به این نتیجه رسیدن که زبان ترکی یاد بگیرن . و تا مدت ها سرگرمی اوقات فراغتشون یاد گرفتن زبان ترکی با هم بود. 

حالا میفهمم منظورشون از سرگرمی یعنی چی :/

۲۶ بهمن ۹۹ ، ۱۷:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ایستاده در مه

آقای مهربون :)

مثلا وقتی از خواهر بیشعورت عصبانی میشی که کفشتو بی اجازه پوشیده و تنظیم بندشو عوض کرده و اینکه دیر آماده شده و تو و اسنپی رو معطل کرده یه راننده اسنپی مهربون که عوض معذرت خواهی ما بابت تاخیر اونه که عذر میخواد و با کمال ادب و مهربونی مسیر و میپرسه و ابراز نگرانی میکنه از اینکه شاید به خاطر وضع قرمز راه و بسته باشن 

یهو اخمات باز میشن :)

و بعدش صلوات گویان زیر لب حرکت میکنه

از این جنس آدما باشیم.

۲۶ بهمن ۹۹ ، ۱۴:۱۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
ایستاده در مه

پیداش کنید لطفا :(

یه بازیگره بود تو عصر جدید قسمتای اول یه پسری بود که نقش یه کرد و بازی کرد حتی نشون به اون نشون که یه جایی میکروفونش خراب شد و بدون استرس فلش بک زد درستش کرد صحنه رو . 

حالا چرا خبری ازش نیست. من فقط چندتا قسمت و به خاطر کنکور از دست دادم . 

بابا حتی یادمه کارت طلایی گرفت :/ چرا پیداش نیست. 

نکنه فصل اول بود و مغز من قاطی کرده :/

 

۲۶ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
ایستاده در مه

واقعا درد داره...

چه دنیای بدیه. نمیدونم بد شده یا از اول بد بود. 

هرچی بیشتر میگذره خودمو بیشتر غرق این دنیا و آدم بزرگاش میبینم. 

حس میکنم که آخرین تاروپود هایی که من و به بچگیم وصل میکنن هم دارن پاره میشن. و این پاره شدنشون خیلی درد داره. خیلی بیشتر از وقتایی که تپش قلب میگیرم و نفسم محدود میشه به آه های بلند از دهن و اون درد ضعیف و عمیق قفسه سینه. 

میخام بازم بتونم دنیا رو مثل بچه ها ببینم. این دنیای زشت و کثیف بزرگا رو نمیخام. 

 

۲۵ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۱۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ایستاده در مه

قورباغه

این سریال قورباغه خیلی داستان کثیفی داره. همه آدماش زیادی شبیه واقعیت بد و نفرت انگیزن. 

ولی دور از انصافه که نگم دم هومن سیدی گرم با این فیلم ساختنش. خدایی کارش و بلده و خیلی دقیق همه چیو کنار هم میچینه. 

الان که شمس آبادی به داستان اضافه شد یکم هیجانی تر شده و شخصیت هاش از اون حالت ابتذال و عقب موندگی دراومدن. این شخصیت همونی بود که وقتی دیدمش گفتم عااااا من عاشق این شدم. 

درسته که همیشه از شخصیت منفی و بد فیلم بدم میاد و فیلما و داستانایی که همشون بدن به دلم نمیشینه ولی قبول کنیم یه سری شخصیت بدها هم خییلی خوبن :/

۲۵ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۵۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
ایستاده در مه

پدیده ایی بهشتی به نام کرسی

کاش میشد به جای بردن پاهامون زیر کرسی کل وجودمون مخصوصا بالاتنه رو زیر کرسی برد. 

سرمای اینجا هرچند آخراشه و دیگه تموم شده یجورایی شبیه به سرمای کولر میمونه. سردته ولی میتونی تحملش کنی اما از طرفی رفتن زیر پتو بیشتر بهت کیف میده. برا همین تو تابستونا به جونت غر میزنن که سردته کولر و خاموش کن چرا چپیدی زیر پتو. 

 

۲۴ بهمن ۹۹ ، ۱۸:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
ایستاده در مه

انتظرتک

و منتظر بابصاری و سمعی 

کما انتظرتک ایامی جمیعا...

ابراهیم ناجی

پ ن: در انتظار تو تا کی سحر شماره کنم/ورق ورق شب تقویم خویش پاره کنم...حسین منزوی

 

پ ن: در ذیل پست قبل...

۲۴ بهمن ۹۹ ، ۱۴:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
ایستاده در مه

قرن انتظار

به قرن ۲۱ در عین سرعت و تکنولوژی باید قرن انتظار گفت. 

نمونه کوچکی از این انتظار خود ماییم و زندگیمون. 

مثلا خود من ۱۲ سال منتظر بودم مدرسه تموم بشه برم دانشگاه. یه سال منتظر بودم کنکور بدم نتیجه ها بیاد برم دانشگاه. الان منتظرم کرونا بره عین آدم دوران دانشجوییمو بگذرونم . احتمالا بعدش منتظر میمونم مدرکمو که گرفتم برم سرکار و الی آخر...

و این داستان ادامه دارد. 

و الان هرکاری میکنم یادم بره وضعیت چجوریه و در حال زندگی دانشجوییمو بگذرونم نمیشه . همش تو رویا و خیال وقتی که برم دانشگاه زندگی میکنم. همش خودمو تو خوابگاه تصور میکنم و تمام مسائل و بررسی میونم. 

یکی باید بهم بگه کااامااان بیخیال هروقت وقتش شد بجای فکر کردن زندگیش میکنی. 

۲۴ بهمن ۹۹ ، ۱۴:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
ایستاده در مه