کابوس مه

به قول نادر ابراهیمی: و از کابوس مه به باران رویا نمیشود رسید چه رسد به بلور شفاف واقعیت

۴۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

کمی بنویس...

دلم نوشتن میخواهد. نوشتن یک متن طولانی. مغزم نیاز به تخلیه دارد. با دنیاهایِ موازیِ خیالم باید ارتباط بگیرم. باید باز بروم سراغ محبوب خیالی ام. اینگونه نمیشود. حیف عمر نیست که میگذرد دریغ از کمی نوشتن؟ اگر الان کاغذ سیاه نکنم پس کی؟ این بازی مضخرف کمال گرایی را بیخیال شو و به امید کلاسِ نوشتن و فلان نباش. همانگونه که پیش از این امتحان کردی اکنون دوباره دست به قلم شو و هر چرتو پرتی دلت خواست به رشته تحریر دربیاور. 

و من الله توفیق...

۲۵ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۴۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ایستاده در مه

شامِ شبِ سوم

همین الان به خواهرم وصیت کردم در مراسم ختمم شب سوم کوکوسبزی خیرات کنند. 

اینجا هم ثبت کنم که فراموش نشود. 

پ ن: البته باید زمانی هم برای فسنجون و لازانیا پیدا کنم. 

۲۴ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۲۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ایستاده در مه

ای کاش میشد آدمی وطنش را ببرد هرکجا که خواست.

دلم برای پست های طولانی وبلاگ اول تنگ شده. همان ها که فکر میکردم هیچ کسی حوصله خواندن این همه کلمه و جمله را ندارد. پس با خیال راحت هر چه میخواستم حرف کلمه میکردم. 

دنیای کثیفی است(با اجازه و معذرت از سازنده اش). هرچه دفتر سیاه کنی و ویس به جزوه تبدیل کنی باز پشت سرت را که نگاه بیندازی تلی از ویس و فیلم دانلود شده و نشده و جزوه های نوشته شده و نوشته نشده انبار شده است. دیگر این دنیا ارزش ندارد. همان قهوه تلخمان را ببینیم بهترمان است. 

یادش بخیر زمانی هفته آخر اسفند شبیه به دو هفته اول فروردین میماند و برای هرچه طولانی کردن این تعطیلات تمام تکالیف و مشق هارا در همان دو سه روز اول ضربتی انجام میدادیم و ادامه اش کیف بود الی آخر. حتی به فردای سیزده به در هم رحم نمیکردیم و همینکه ثابت کنیم ما میتوانیم، آن یک روز را میپیچاندیم و از فردایش یعنی پانزدهم به روال زندگی ادامه میدادیم. 

حال اگر بخواهم شرح حال دهم و مقایسه اندکی با آن روزها که یادش بخیر داشته باشم باید بگویم دنیا،دنیای کثیفی است. استادها به خیال درخانه ماندن و بیکار بودن تکلیف است که پشت تکلیف ردیف میکنند و جزوه است که پشت جزوه اضافه میکنند. حساب کردم کل جزوه ایی که تا اینجای ترم 2 نوشتم از سه برابر کل جزوه های ترم 1 بیشتر بود و خود بخوان حدیث مفصل از این جمل. کاش فقط همینقدر بود برای عیدمان هم برنامه ها چیده اند و درست از بعد از سیزده به بدری که از همه عالم به در میشویم ، باید  امتحان این مدت تعطیلی را پس بدهیم. 

اکنون تنها میتوانم با انگشت اشک گوشه چشمم را پاک کرده و به ادامه جزوه نویسی ها بپردازم . البته بعد از پست این مطلب. 

قبلش هم جا دارد اضافه کنم: محبوب بیشعورم(ببخش اگر سیدی و توهین به سادات در قاموس ما جا ندارد)(منکه هنوز نمیدانم سیدی یا نه پس فعلا راحتم بگذار وجدان جان) اگر بودی چنین نمیشد. اگر الان پیدایت نشود و این همه بار را به همراه من به دوش نکشی باهات قهر میکنم:/

پ ن: این آهنگ ضمیمه پستو میدانم آهنگ فاخر است و پست سخیف و تطابق ندارند اما شما به بزرگی خودتان ببخشید.کلیک

۲۴ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۴۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ایستاده در مه

دل تنگم و با هیچکسم میل سخن نیست...

+یه هفته دیگه همچین شبی منتظر سال نو هستیم :(

+از ویژگی های قرن ۲۱ میشه به دل تنگ شدن برای آدم هایی که تا به حال ندیده ایی نام برد.

+خدایا هرشب یادآوری میکنم که حواست باشه من بازم صبر میکنم و همچنان امید دارم هوامو داشته باش دیگه.

۲۳ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۵۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ایستاده در مه

گمان نیک

هرچی فکر میکنم میبینم من هیچوقت نمیتونم با اطمینان بگم فلان شهریا بدن یا آدمای فلان کشور خیلی صفات بد دارن یا فلان قومیت بیسارن.

چطوری واقعا امروز دو نفر همزمان تا گفتم فلان شهر دانشگاه قبول شدم پریدن که حواست باشه خیلی فلانن و نگم بقیشو. 

آخه اینکه نامزد سابقت با دختر فامیلشون ریخته رو هم و تو دستشو رو کردی دلیل خوبیه واسه اینکه کل اون شهر و به سلابه بکشی؟ 

نمیدونم الان نمیتونم درک کنم شاید یه روز فهمیدم اونا حق دارن ولی الان نه. 

یه چیزی که تو روابط خیلی ذهنمو درگیر میکنه ظن و گمان خوبه. یعنی با دید خوب و مثبت به یه آدم نگاه کنی حتی برای اولین بار تا وقتی که خلافشو بهت ثابت کنه. حداقل خودم سعی میکنم خیال کنم همه آدما خوبن راستگوان مهربونن تا وقتی که یه تیکه ای نکته ای چیزی ازشون ببینم. 

و اینکه بعضیا بدون شناخت یا هرچیزی به کسی انگی میبندن یا برچسبی میزنن خیلی دلگیر میشم حقیقتش. حتی اگه بهم بگن ساده.

 

۲۲ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۲۴ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ایستاده در مه

...

شمام امشب دلتون گرفته یا فقط منم :(

۲۲ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۰۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ایستاده در مه

سیر نشدی؟

یه پشه است دور و برم میچرخه. منم مثلا چراغارو خاموش کردم که بخوابم. نامرد تو تاریکی میزنه . تا الان پنج شیش تا ناحیه رو زده :/ 

۲۲ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۴۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ایستاده در مه

درس امشب...

میگه با این اوضاع من که دیگه امید ندارم سال دیگه هم بریم دانشگاه. 

میگم من هنوز یکم امید دارم. فعلا با همون یکم زندم :)

پ ن: انسان زنده ناامید با انسان مرده امیدوار هیچ فرقی نداره...

۲۱ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۳۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ایستاده در مه

شب از رویا پر است...

من میگم انسان باید هرشب با رویای بخوابه. این رویا حقیقت یافت رویای بعدی . 

خدایا منو شبی بدون رویا نگذار. 

پ ن: شب های خود را با رویا بگذرانید.

۲۱ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۵۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ایستاده در مه

اشک هایم

عزیز من !

نگران نباش. دعوامان شد فقط کافی است صبر کنی آخرِ خشمم به اشک تبدیل شود. آنوقت کافی است مرا در آوغوشت سفت بگیری تا دعوا به قهر تبدیل نشود. 

پ ن: بغل فراموش نشود.

۱۹ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۳۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ایستاده در مه