یه دل میگه کراش بزن یه دل میگه نگاه قیافش نکن خیلی رو مخه
و خب فعلا دل دوم زورش بیشتره :/
یه دل میگه کراش بزن یه دل میگه نگاه قیافش نکن خیلی رو مخه
و خب فعلا دل دوم زورش بیشتره :/
ظهر نیم ساعت چرت زدم و وقتی بیدار شدم یه ریتم موسیقی آشنا ولی قدیمی تو سرم بود و هی زمزمه میشد. میدونستم آشناست ولی خییییلی زیاد دور و خارج از دسترس بود. و آخرین بار ها همون سال ها پیش به گوشم خورده بود.
خیلی برام عجیب بود که چرا الان و انقدر یهویی باید به یادم بیاد. با کلی سرچ و دانلود پیداش کردم.
یه مانتوی سبز آستین پفی گرفتم. البته نه به پفی آستینای پیرهن آنِ شرلی که متیو براش هدیه گرفت. اما یه چیزی شبیه به اون. فعلا همینقدر پفی راضیم میکنه ولی یه روزی هم همونقدر پفی میگیرم برا خودم.
ماجرای نیمروز و هزاران بار دیدم و بازم با هر بار دیدن اتفاقاتش اشکمو در میاره و حسرت میخورم که کاش اون زمان زندگی میکردم :(
خبرای حضوری شدن امتحانا شدن مثل داستان کنکور پارسال هی جلو عقب میشد.
خدایا قرارمون زودتر از موعد نبود. درسته لحظه ها رو میشمارم تا برم دانشگاه ولی نمیدونم چرا اینجوریشو دوست ندارم :(
نمیدانم لجاجت است یا حسادت یا رقابت یا چه ، که رونویسی از جزوه کسی که با او لجاجت و کل کل دارم انقدر میتواند حرص در آر شود. به طوری که باید یک خط من مثل یک خط او باشد و حتی به اندازه کلمه ایی حاضر به عقب نشینی به خط بعدی نمیشوم حتی قیمت ریزتر شدن نوشته ها. در حالی که فراموش میکنم دفتر او بزرگتر از دفتر من و به طبع یک خط او بیشتر از یک خط من کلمه جا میگیرد.
به مولا پیک نوروزی هم انقدر مشق نوشتنی نداشت که دانشگاه داره :/
درد ، درد ، درد
خدایا بسه دیگه:/
خواب که حروم شده. گوشی هم مزید بر درد میشه ولی چاره چیه؟
دیشب درست بعد از پست کفش سبز پینترست را که باز کردم بدون پیش زمینه ایی فقط کفش سبز نشانم میداد. :/
اگه مردم و اومد بهش بگید دیر اومدی خیلی دیره... :/