اشک به راستی موهبت بزرگی است. و چه زیبا گفته اند چشم ها دریچه قلب اند. و چشم های اشکی چقدر زیباترند. اشک را اگر از ما بگیرند دیگر چه میماند برایمان تا اندوه را سبک کنیم، تا شادی را مقدس تر کنیم، و تا انتهای آرامش رویم. در ستایش خنده و شادی و خوشبختی شعرها سروده شده و کتاب ها نگاشته شده است. در وصف شادی هزاران لغت ایجاد کرده اند و طول قرن ها هزاران نسخه برای آن پیچیده اند. اما پس غم چه، پس اشک ها و دریچه های قلبمان چه. چه کسی برای این ها شعر میگوید. چه کسی حاضر است از کمالات غم کتاب بنویسد. چه کسانی برایش کمپین راه می اندازند و برای غربتش خطبه ها سر می دهند. در جایی که فراموش کرده ام کجا، خوانده بودم شادی فاصله دو غم است. اما بخواهم زیباتر بیانش کنم، همانطور که پیش از این هم در جایی گفته بودم، از نظر من غم پس زمینه زندگی ماست. و تصاویری که روی این پس زمینه شکل میدهیم میتوانند شادی هایمان باشند. و این به خودمان برمیگردد که آنقدر روی این پس زمینه تصویر قرار دهیم که پس زمینه را بپوشانند و یا غم و شادی هایمان را در کنار هم بپذیریم. نادیده گرفتن هر کدام دلیل بر عدم وجود آن نیست. و همانطور که تاریخ هم نشان داده نادیده گرفتن و انکار منجر به حل هیچ مسئله ای نشده است. پذیرش، یکی از مراحل سوگ است. پذیرش آنچه رخ داده است یا آنچه وجود دارد. پذیرش حقیقت. بیماران در حال مرگ تنها در صورتی میتوانند با آرامش بدن بیمارشان را ترک کنند که پذیرفته باشند، تلاش دیگر بس است و زمان آن رسیده که از جنگ با بیماری استراحت کنند. سوگواران، وقتی به مرحله پذیرش میرسند، تفکر منطقی شان بازمیگردد و میتوانند دنیا را واقعی تر ببینند. همه این ها را گفتم که بگویم غم را انکار نکنیم. غم از ابتدای تاریخ بشریت وجود داشته و حتی بعد از تاریخ بشریت هم خواهد ماند. همانطور شادی اما در این مقال سخن من از غم است. زیبایی های غم را دریابیم. اشک معجزه غم است. آری اشک معجزه است. حتما شنیده اید چشم ها حرف میزنند. حرف هایشان هم حرف های قلب است. اما من میگویم وقتی حتی چشم ها هم قادر به انتقال حرف های قلب نیستند، تمام حروف و واژگانی که در قلب تلمبار شده اند به صورت مرواریدهایی از دریچه ها سرریز میشوند، خود را اینگونه آزاد میکنند تا دنیا متوجه شود هنوز حرف هایی مانده، هنوز واژگانی وجود دارند به قداست قلب ها و هیچ کس تاکید میکنم هیچ کس حق سرکوب کردن آن ها ندارد. هیچ کس نمیتواند واژگانمان را درونمان دفن کند. کلمه مقدس است. و کلماتی که اشک شده اند مقدس تر. 

پ ن: نمیدانم از کی ولی از وقتی نگاهم به غم و شادی و اشک و لبخند به این شکل در آمد دیگر هرگز جلو سرازیر شدن اشک هایم را نگرفتم. بغضم را قورت ندادم و گریه کردن در مقابل هیچ کسی خجالت زدهام نکرد. و قبول کردم آدمی هستم با درجه حساسیت بالا نسبت به اطرافم و هر مسئله کوچکی میتواند دلیل سرازیر شدن مروارید های قلبم روی گونه هایم شود. و حقیقتا اینگونه راحت تر میگذرد.