تا به حال رو به روی آینه اشک ریخته اید؟ 

خیلی دردناک است وقتی با خودت کلنجار میروی که راه اشک ها را متوقف کنی و زیر لب با خودت حرف میزنی تا آرام بگیری. اما چشمه اشک ها هر چه پاک میکنی باز میجوشد. خودت را میبینی که زشت شده ایی ابروها چین خورده و پیشانی چروک افتاده. لب ها رو به پایین خم میشوند و چانه میلرزد اما باز تمامی ندارد. از خودت میپرسی چرا، گریه ات برای چیست؛ و جرات به زبان آوردن چیزی را نداری. تنها میتوانی پشت چهره اشک آلودت پنهان شوی و ملتمسانه پاسخ دهی نمیدانم نمیدانم نمیدانم. 

اگر نمیدانی بهتر نیست رهایش کنی؟ بهتر نیست بیخیالش شوی و بر دنیای واقعی قدم برداری؟ 

نمیدانم دلیل خوبی نیست برای اشک ریختن بانو. و تو همانی هستی که برای هرکاری دلیل میخواهد.