بدی اینجا اینه که نشون میده چقدر بازدید داری. اون وقت ها که بلاگفا مینوشتم دوستم میگفت چرا ابزار بازدید نمیزاری و من جواب میدادم چون هیچکی جز خودم و به اندازه خودم این صفحه و نوشته ها رو نمیخونه. 

هر چقدر که میخوام به نوشته هام نظم بدم یه شکل واضح و روشن برای وبلاگم در نظر بگیرم نوشته ها فونت و شکل مشخصی داشته باشن یا حتی مدل نوشته ها کوتاه و بلندیشون و چیزهایی از این قبیل نمیتونم باز وقتی مودم عوض میشه در همه ابعاد زندگیم خودشو نشون میده. پس شاید بهتره این نظم در بی نظمی رو قبول کنم و باهاش کنار بیام. 

از تقریبا یک سال و 9 ماه پیش که با وبلاگ و وبلاگ نویسی آشنا شدم دوستای زیادی پیدا کردم و وبلاگای متعددی و دنبال میکردم. اما چند ماهی میشه که دیگه مثل سابق وب گردی نمیکنم و وبلاگایی که هنوز دنبال میکنم و هر روز منتظر پست جدیدی ازشون هستم محدود شدن به دوتا وبلاگ. یکیشون دیر به دیر پست میزاره و یکی دیگه فعلا قصد نوشتن نداره و فقط از شعرهایی که پست میکنه از حالش خبردار میشم. خلاصه که خواستم بگم از این فضا هم یه جورایی کنده شدم و مثل اون روزهای اول وابسته و معتادش نیستم. 

من از وابستگی میترسم هرچیزی که منو به خودش وابسته کنه باعث ترسم میشه چون دل کندن برام طاقت فرساست. پس وابسته نبودن به چیزی منو خوشحال میکنه . خوشحال نه به اون معنی که راضی و شاد لبخند بیاره رو لبام. نه خوشحال از این نظر که حس سبکی و راحتی کنم و یه بار از دوشم کنار بره. حالا این ترس و چیزهایی که گفتم به معنی این نیست که هیچ دلبستگی تو این دنیا ندارم. در اصل دلبستگی هام انقدر زیادن که هر روزم رو با ترس میگذرونم برای همین وابسته نبودن به چیزی خوشحالم میکنه. 

یکی دیگه از چیزایی که این چند وقت باعث ترس و وحشتم شد نوشته هامه. متاسفانه خیلی پراکنده و تو هرچیزی که گیرم اومده چیزی نوشتم. خاطره ایی حسی حالی و این قبیل. اینطوری نمیتونم ازشون محافظت کنم. از طرفی هم دلم نمیاد نابودشون کنم. ولی اصلا دوست ندارم روزی اتفاقی که نباید براشون بیوفته. برای همینه که حتی هنوز از ادامه دادن این وبلاگ مطمئن نیستم. تنها چیزی که ازش مطمئنم اینه که فشار دادن کلیدهای لب تاپ حس خوبی بهم میده.