فک کنم اولین بار هست که اتفاقی برام میوفته یا با کسی آشنا میشم و به دوستای قدیمیم نمیگم. یجوری ازشون مخفی کردم. حس بدیه ولی گفتنش هم حس بدی بهم میده. 

نمیخوام بخاطر یه تصادف و یه چیزی که ممکن بود شکل دیگه هم باشه برای دوستام سوتفاهم ایجاد شه و دوستی ساده منو با ظن و گمان هاشون خراب کنن. 

اینکه خودم از ترس همین فکر بهشون نگفتم یعنی خودمم بهش فکر کردم ولی حداقل من میدونم با خودم چند چندم و داستان از منظر عمیق تری نگاه میکنم ولی اگر برای دوستام تعریف کنم اونا فقط از تعریفای نصفه نیمه من میبینن که اطمینانی نیست به همه حرفای من باور داشته باشن و باز تفکر خودشونو در غالب تیکه ها به من نشون ندن. 

ببخشید میدونم چیزی متوجه نمیشید ولی باید بگم که سبک شم. 

پ ن: حتی خواهرمم که خودش متوجه شد چپ میره راست میاد میگه همونی نبود که ازش خوشت نمیومد و من بهش اجازه نمیدم بیشتر دخالت کنه.